هوا کمکم رو به خنکی میرفت و نور طلایی آفتاب از پشت پردههای اتاق پذیرایی به آرامی به داخل میتابید. مامان سارا مشغول آمادهکردن شام بود که صدای هیجانزدهی علی، پسر چهارسالهاش، از اتاق شنیده شد:
"مامان! بابا! نگاه کنید دارم نماز میخونم!"
سارا با لبخند به سمت اتاق رفت. علی را دید که روی فرش کوچک اتاقش ایستاده، دستهایش را مثل پدرش بالا برده و با جدیت تمام، زیر لب چیزی زمزمه میکرد. سجادهاش همان پتوی محبوبش بود که همیشه با آن بازی میکرد.
سارا با محبت گفت:
"آفرین عزیزم! چه نماز قشنگی!"
در راه برگشت به آشپزخانه، یادش آمد شش ماه پیش، وقتی علی برای اولین بار حرکات نماز را تقلید کرده بود، محمود با خوشحالی گفته بود:
"ببین خانوم! بچه داره از ما یاد میگیره!"
فردای آن روز، سارا به بازار رفت و یک سجادهی کودکانه خرید. وقتی به خانه برگشت، آن را به علی داد و گفت:
"این سجاده مخصوص خودته برای نماز خوندن."
علی با چشمهای درخشان سجاده را گرفت، همان لحظه آن را پهن کرد و شروع به نماز خواندن کرد. محمود هم با لبخند به علی و نازنین، دختر سهسالهشان، گفت:
"بیایید مسابقه بذاریم ببینیم کی زودتر وضو میگیره!"
بچهها با شادی به سمت دستشویی دویدند. محمود با صبر و حوصله، مراحل وضو گرفتن را به آنها نشان داد. وقتی علی دستهایش را اشتباه شست، محمود به جای تذکر، گفت:
"آفرین! حالا بیا با هم درستش کنیم."
سارا متوجه شده بود که علی هنگام نمازهای طولانی بیحوصله میشود. یک روز به محمود پیشنهاد داد:
"شاید بهتر باشه وقتی بچهها اطرافمون هستند، نماز رو کوتاهتر بخونیم."
از آن روز به بعد، محمود هنگام حضور بچهها، مستحبات نماز را کمتر میخواند تا نماز سریعتر تمام شود و حوصلهی بچهها سر نرود.
یک عصر، نازنین که تازه شروع به حرف زدن کرده بود، وقتی دید بابا محمود برای نماز ایستاده، دستهای کوچکش را بالا برد و گفت:
"الله... اکبر..."
سارا که این صحنه را دید، سریع دوربین را برداشت و لحظه را ثبت کرد. بعد از نماز، نازنین را در آغوش گرفت و گفت:
"چه دختر خوبی! خدا رو صدا زدی!"
همین تشویق ساده باعث شد نازنین هر روز این کار را تکرار کند.
امروز، مثل هر روز، محمود برای نماز عصر ایستاد. علی با سجادهی کوچکش کنار او ایستاد و نازنین هم با پتوی محبوبش، کنار برادرش نشست و سعی کرد حرکات او را تقلید کند.
سارا که از آشپزخانه این صحنه را میدید، با خود فکر کرد:
"تربیت دینی کودکان واقعاً سخت نیست. فقط باید صبور باشیم و با محبت باهاشون ارتباط برقرار کنیم."
محمود بعد از نماز به آشپزخانه آمد و گفت:
"دیدی چطور بچهها کمکم دارن با نماز آشنا میشن؟ فقط باید اجازه بدیم خودشون علاقه نشون بدن."
سارا با لبخند تأیید کرد. حالا خوب میدانست که بهترین راه آموزش نماز به کودکان، نه اجبار و نه سختگیری، بلکه ایجاد فضایی طبیعی، صمیمی و پر از عشق است.
مرکز تخصصی نماز